ترانه ها

این وبلاگ صرفا برای من است و ارزش دیگری ندارد !

شصتم از عجایب خلقت

  • ۲۱:۳۹

ﻣﻄﻠﺐ ﺯﯾﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻋﻠﯿﺮﻏﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻤﯽ ﻃﻮﻻﻧﯿﻪ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎ
ﺩﻗﺖ ﺑﺨﻮﻧﯿﺪ :
ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻋﻠﻢ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﻡ ﻭ ﻃﺒﻖ ﻧﻈﺮ ﻭﻟﻔﮕﺎﻧﮓ ﭘﺎﻭﻟﯽ ،ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺩﺍﺭﺩ . 
ﻭﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﮐﺸﻒ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﺎﻫﯿﺖ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ "
ﺍﺻﻞ ﺍﻧﺤﺼﺎﺭ ﭘﺎﻭﻟﯽ " ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺍﺧﺬ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﺁﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ
ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ .
ﻣﺎ ﺩﺭ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﻫﺎ ﺳﻪ ﻭﯾﮋﮔﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ :
ﺍﻟﻒ ) ﺳﻄﺢ ﺍﻧﺮﮊﯼ
ﺏ )ﭼﺮﺧﺶ
ﺝ ) ﻣﺪﺍﺭ
ﻓﯿﺰﯾﮑﺪﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﯼ " ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﻣﯽ " ﻫﺮ
ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ،ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﯾﮋﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺩﻏﺎﻡ ﮐﺮﺩﻧﺪ .
ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ "ﻫﯿﭻ ﺩﻭ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﻣﯽ
ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﺜﺎﻟﯽ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ :
ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﻫﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ،ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺍﻥ ﺭﺍ " ﺍﺭﯾﮏ " ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ. 
ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﻋﺪﺩﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﮐﺎﺭ ﻋﺪﺩ
ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﻣﯽ 23 ﺩﺭﻧﻈﺮ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ . ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ، ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺳﯿﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ،ﺩﺭ ﻫﯿﭻ
ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﻬﮑﺸﺎﻧﻬﺎﯼ ﺩﻭﺭﺩﺳﺖ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﻣﻮﯼ ﺳﺒﯿﻞ ﯾﮏ ﻣﻮﺵ ﻗﻄﺒﯽ ،
ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺑﺎ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﻣﯽ 23 ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ .
ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟ ﺍﺯ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ، ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻣﯽﺩﻫﺪ. ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺜﺎﻝ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻋﺪﺩ ﺍﺭﯾﮏ ﺑﻪ 26 ﺍﺭﺗﻘﺎ ﻣﯽ ﯾﺎﺑد.ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺭﻭﯼ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ، ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﻥ ﻟﺤﻈﻪ ،ﭼﻪ ﺩﺭ آﻧﺴﻮﯼ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﺷﯿﺮﯼ ﻭ ﭼﻪ ﺩﺭﺣﻠﯿﻢ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ، ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﻣﯽ 26 ﺑﻮﺩﻩ ، ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﯾﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪ،ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ
ﺗﺎﻥ ﻧﺎﺳﺰﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﺎﺭﺍﻧﯿﺪ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﺑﻼﻍ
ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ .
ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺳﺎﮐﻦ ﮐﺮﻩ ﺧﺎﮐﯽ ﺟﺮﻗﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ،
ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ . ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ
ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺧﻮﺩ ، ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .
ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺿﯿﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1945 ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﺷﺪ .
ﻣﺎ ﺩﻧﺪﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﻭ ﻣﺠﺰﺍﯼ ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻏﻮﻝ ﭘﯿﮑﺮ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ . ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ
ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺘﻮﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﯼ ﻋﻈﯿﻢ ﺍﻟﺠﺜﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻧﺎﻡ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﻧﺪ .
ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺲ ﻫﺮ ﺷﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ، ﻭﺍﺟﺪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺷﯽ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ.
ﻋﻠﻢ ﺑﺮ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻣﻬﺮ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﮐﻪ :
- ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺍﺳﺖ .
- ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ، ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩِ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ... !

پنجاه و نهم از دعوای مجدد در محل کار

  • ۱۵:۱۷

امروز بازم با مهدی بحثم شد تو شرکت و بازم (با نهایت خجالت از خودم و همه خوانندگان) اشکم در اومد 

خیلی حرف مفت میزنه 

دوست داره فقط حرف خودشو به کرسی بنشونه 

فقط دستور بده بقیه اجرا کنن ولی زیربار حرفی ام که زده نمیره 

ازش متنفرم م ت ن ف ر م 

میخام امروز برم کاریابی دنبال یه کار دیگه 

حوصله ندارم 

کم کم دارم قید این کارو میزنم 

کم کم میخام برم دنبال یه کار تازه 


پنجاه و هشتم از کلودکامپیوتینگ

  • ۲۳:۵۰

امروز خیلی اتفاقی توی گروه تخصصی که درمورد مدیریت عضوم پیام دادم که کسی هست که کارش کلود و مجازی سازی باشه 

یه نفر پیام داد که من هستم و درخدمتم 

تماس گرفتم باهاش صحبت کردم. اسمش آقای قربانزاده بود (امیرارسلان). خیلی تعریف میکرد میگفت تو این حوزه دیگه قرار دادها از چند ده میلیون گذشته و به چند صد میلیون میرسه 

کسی هم نیست که کار کنه و همه ادعان تا تخصص. به خاطر همینم نمی مونن و نیروی کار نیست 

اسم شرکتشون اینفینیژن بود ... وای خدای من خیلی خوشحالم 

بهم گفت میخای فردا بیا شرکت بهت کتاب و فیلم و اسلاید بدم ببین گفتم من همدانم تهران نیستم .

وای خیلی خوب بود 

خدایا شکرت 

خداجونم من تلاشمو میکنم توکلم به توئه واسه راضی شدن بابا ... این کار فقط کار توئه ای نزدیکتر از رگ گردن ... ای خدایی که قلبها و فکرها در دست توئه 

امیدم به خودته 

پنجاه و هفتم از حافظ

  • ۲۲:۰۸

آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست

چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست

گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی

او سلیمان زمان است که خاتم با اوست

روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک

لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست

خال مشکین که بدان عارض گندمگون است

سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران

چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست

با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل

کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست

حافظ از معتقدان است گرامی دارش

زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست

پنجاه و ششم از غلط کردم

  • ۲۲:۳۶

بدترین چیز اینه که یکی دیگه عصبانیت میکنه 

بعد تو دلت میخاد به اون فحش بدی 

بعد نمی تونی بهش بدی 

گریه ات میگیره 

تمرکزتو از دست میدی 

میخای خودتو مشغول کنی ولی نمیشه 

آخرش میگی کاش خودمو بزنم به خریت کارام زودتر پیش میره 

این همه ام عقب  نمی افتم 

فکر کنم این بهترین کاره ... وقتی نمی تونی شرایطو عوض کنی یه جور رفتار کن که بهت آسیبی نرسونه 

میخام از فردا این کارو بکنم 

پنجاه و پنجم از گریه

  • ۲۲:۲۳

الان که دلم میخاد زجه بزنم و گریه کنم تکلیف چیه ؟

پنجاه و چهارم از شکایت

  • ۲۱:۵۰


روزی که دنیا رو تقسیم میکردن به من تنهایی رسید

خدایا شکرت 

... 

شکایتی نمی تونم بکنم ... 

به کی شکایت کنم؟؟؟ به تو ؟؟

به تو که از رگ گردن نزدیک تری ؟ به تو که سلول به سلول و اتم به اتم این بدنی ؟ به تو که این روح تکه ای از وجودته که اینجوری زجرش میدن؟

به کی شکایت کنم؟؟

خدایا خودت شاهدی می تونم خیلی کارا بکنم ولی فقط از ترس توئه که نمیکنم ... خودت شاهدی 

خودت میدونی که این زبونی که دادی از شمشیر تیز تره 

میدونی تنم پر زخمه

تو میدونی که اشکی که می ریزم خون همون زخماس که عصارش از چشمم میاد 

خدایا بدم اومد از این زندگی 

تو این زندگی چی دارم من ؟؟؟

استغفرالله 

ببخش .. داشت از دستم در می رفت ... هیچ وقت ناسپاسیتو نمیکنم 

خدایا دستمو بگیر 

صبر بده بهم 

صبر صبر صبر 

صبر در برابر تهمت دربرابر زخم زبان دربرابر نامهربانی دربرابر تحقیر 

صبر بده که ازش نبرم 

صبر بده که صبرکنم 

صبر بده خدایا 



پنجاه و سوم از توافق هسته و قرارداد لوزان

  • ۱۲:۵۵

یه جمله جالب خوندم 

دیروز قهرمان ان مردی بود که روز به روز سانتریفیوژها را اضافه  کرد

امرز قهرمان آن مردیست که سانتریفیوژ ها را تعطیل کرد 

اما قهرمان واقعی منم که جوانی ام را در آوردن و بردن سانتریفیوژها دادم!!!



پنجاه و دوم از تجربه سوتفاهم

  • ۲۳:۲۳

امروز یه تجربه جدید بود 

دیشب کلا خواب آتش سوزی و تیر اندازی و کشتار می دیدم 

صبح که بلند شدم خیلی خسته بودم !!! از بس جیغ زده بودم 

رفتم سرکار مهدی یه چیزی بهم گفت نمیدونم چرا حرفش شبیه یه کلمه انگلیسی به گوشم خورد و منم شروع کردم به گفتن جواب یعنی معنی اون کلمه 

بعددیدم اون یکی مهدی میخنده 

بعد این مهدی گفت میگم فیلترشکنتو باز کن 

منم یهو دستم خورد هنسوری از رو میز با سر و صدا افتاد زمین 

مهدی عصباننی شد گفت نمیخام 

بعد با اون یکی مهدی رفت بیرون حرف زدن و اومد 

بعد من صداش کردم بیرون ازش معذرت خواستم گفت اشکالی نداره 

ولی معلوم بود میخاد خفه ام کنه 

بعد از ظهر باز تو تلگرام بهش پیام دادم عذرخواهی کردم 

ولی عصر بازم سرسنگین بود 


تو دلم گفتم به جهنم یا به قول همون جمله دل خنک کن F--K you 


خلاصه دیگه اولش گفتم بعد شرکت میرم کاریابی دنبال کار 

راستش حجم کارم خیلی زیاده 

کلا خستم کرده 

ولی بعدش که یه کم آمپرم اومد پایین پیش خودم گفتم فرار هرگز ... باید بمونی 

هرجا بری از این مشکلات هست 

همه جا سوتفاهم هست 

همه جا اخلاقای گند مثل مهدی هست 

خلاصه بیخیال شدم 

دیگه بهش اهمیتی نمی دم 

برام مهم نیست 

پنجاه و یکم از الگوریتم باقیمانده چینی

  • ۱۷:۱۹

تنهایم و با هیچکسم میل سخن نیست 



چراااااااا یکی نیست این الگوریتم باقیمانده چینی رو برای من تحلیل کنه خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بهروز هم کم آورده ولی صداش در نمیاد 

اول و آخر کار خودمه 

مثلا فوق لیسانس خوندن ولی یه قرون هم نمی ارزه مدرکشون 

۱ ۲ ۳
Designed By Erfan Powered by Bayan