ترانه ها

این وبلاگ صرفا برای من است و ارزش دیگری ندارد !

بیست ویکم از سید محمدرضا شرافت

  • ۲۳:۳۲

شدم مانند رود از بارشی جریان که میگیرد 

که من بدجور دلتنگ توام باران که میگیرد

دلم تنگ است می دانی؟ پناهم شانه های توست 

کمی اشک است درمانش دل انسان که میگیرد 

من آن احساس دلتنگی ناگاه پس از شوقم 

شبیه حس دیدارم ولی پایان که میگیرد 

غروبی تلخ و دلگیرم، غروب دشت تنهایی

دل دشتم من از نی ناله چوپان که میگیرد 

چه بیراهم، چه از غم ناگزیرم من ، چه ناچارم 

شبیه حس یک قایق شدم طوفان که میگیرد 

چقدر از خاطراتت ناگزیرم، نه گریزی نیست 

منم و باز باران بین قم-تهران که میگیرد 

تورا ، عشق تورا آسان گرفت اول دلم اما 

چه مشکل می شود کارم دلم آسان که میگیرد 

سپردم  به فراموشی به سختی خاطراتت را 

ولی باران که میگیرد... ولی باران که می گیرد...


Designed By Erfan Powered by Bayan