ترانه ها

این وبلاگ صرفا برای من است و ارزش دیگری ندارد !

نود و دوم پیش به سوی موفقیت

  • ۱۰:۵۶

همچنان دنبال کارم ولی فعلا که کار مناسبی پیدا نکردم تصمیم گرفتم از وقتم استفاده کنم


هفته پیش یه بسته آموزش اندروید با جاوا از سایت خانه اندروید ایران سفارش دادم که روز شنبه رسید

الان دو سه روزه باهاش کار میکنم


و این اولین برنامه ای که نوشتم ... محاسبه فاکتوریل

پیش به سوی موفقیت های بزرگتررررررررررررررر


نود و یکم از ناامیدی

  • ۲۰:۴۹

خیلی بی حوصله ام

خیلی ناامیدم

خیلی حالم بده

خیلی له شدم

خیلی خیلی خیلی داغونم


صداش کردم گفتم یا کاشف الکرب

گفتم من غلط کردم تو منو ببخش ... استغفرالله

گفتم حواست به آبروم هست ؟!

گفتم شرمنده ام نکن


دلم گرفته ... دل من اندازه یه کاسه ماست خوریه ... زود تنگ میشه

تقصیر اون نیست

تقصیر منه که ظرفیتم کمه

نودم از انتخاب سکوت

  • ۲۲:۴۶

الان ... همین الان یه لحظه کمیابه

لحظه هایی که من سکوت رو انتخاب کردم به شنیدن صدای تلویزیون
... صدای آهنگ

... چت کردن


من الان سکوتو انتخاب کردم ... شاید خیلی کم نظیر باشه چنین وضعیتی که من فکر خلوتی داشته باشم و دلم سکوت بخاد

همیشه از شلوغی فکرم به سروصدا پناه می برم

الان حس خوبی دارم

مثل اینکه یه پتو کشیدم روی افکارم ... میدونم که هستن ولی فعلا اوضاع آرومه

هشتاد و نهم از سختی های زندگی

  • ۲۳:۴۹

اون وقتی که مادر پدرای ما بچه بودن جمعیت بیست میلیون بود

راحت می تونستن برن تو هر ارگانی کار کنن... بیکاری به معنای گیر اومدن کار نبود بلکه به معنی بی عاری طرف بوده

الان نزدیک 80 میلیون جمعیت شدیم

من مهندسی آی تی خوندم ... جز سخت ترین و پیچیده ترین مهندسی ها

اما الان برای حقوق ماهی هفتصد باید سگ دو بزنم

تازه به هیچ جا هم نرسه

احساس سرخوردگی میکنم

تازه من اونی ام که هزارتا کار بلدم و زرنگم ... خیلی از دوستام رفتن فروشنده شدن یا منشی دکتر یا ...

خیلیاشون نشستن خونه به انتظار بخت !!!

کشوری که توش تولید نباشه هیچی نیست ... مثل کشور ما

اینجا فقط شغل هایی پر درآمد هستن که جنبه مصرف گرایی افراطی داشته باشند چیزهایی که مردم بخرن و بعد مدتی بیندازن دور و باز برن بخرن

اینجا ایرانه !!!


هرچی بزرگتر میشم بیشتر می فهمم معنی منجی رو

معنی بی عدالتی رو

معنی درد رو

بیشتر می فهمم که چرا هابیل 800 سال عمر کرد ما به زور قرص و دارو به 80 میرسیم


دنیا پر درده ... پر تبعیض

مخصوصا تو جایی که تو فکر متمایزی داری ولی فکرت خریداری نداره و مجبوری برای اینکه بتونی ادامه بدی مثل بقیه بشی !!!


آه چقدر زجرناک

اگر استیو جابز توی ایران درسشو ول میکرد باید میرفت میشد دست فروش چون تو ایران کسی به ایده بها نمیده و حمایتی نمیکنه

اینقدر نگیم که فلانی چقدر حقیر بود و چقدر رشد کرد در انتها ... اینجا امکان چنین رشدی نیست


دلم خیلی خونه

یه مهندس که در به در دنبال کاره وضعیتش از من بهتر نمیشه

دلم میخاد کاری کنم که بهتر از پدرو مادرم زندگی کنم ... دلم میخاد به جای یه پله دو پله ازشون جلو بیفتم


دنیا پر از محدودیته

هرچی بزرگتر میشم بیشتر می فهمم که ... معنی موهای سپید پدر و مادرمو بهتر می فهمم

کاش خدا کمک کنه که ما بتونیم گامی برداریم که بچه هامون دردهاشون کمتر باشه


خدایا آقامونو هرجاهست سالم کن و هرجا که هست نگه دارش باش و فرجشو نزدیک کن ... تنها امیدمونه




راستی امروز رفتم وقت دکتر گرفتم برای جراحی بینی ... ماکه از درس به جایی نرسیدیم لااقل به قیافمون برسیم یه کم

هشتاد و هشتم گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست

  • ۱۳:۳۲
یه شعری بود میگفت گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
واقعا کسی که چیزی در ذاتش نباشه هر چقدر هم بهش محبت بشه بازم نشون میده اون کمبودو
امروز باهام تصویه حساب کردن ... حدود 150 کم ریختن زنگ زدم میگه من مرخصی هاتو هم حساب کردم و در کنار این تازه دوماه هم حقوق نباید میگرفتی چون کارت توی اون دو ماه کیفیت لازم رو نداشته ... انگار من باهاشون پروژه ای کار کردم!!! ای خدا یه مشت عوضی شدن کار فرما ماهی بیست سی میلیون درآمد شرکته بعد سر صد تومن دو دویست تومن خودشونو مدیون میکنن
جالب اینجاس که هر روز هم میگفتن ایران فلان  و ایرانیا بهمان... نشون دادن که خودشون لایق ایرانم نیستن چون اصلا از انسانیت چیزی حالیشون نیست
تا زمانی که بهت اجتیاج دارن تحویل میگیرن و وقتی ندارن مثل یه آشغال می ندازنت دور و طوری تحقیرت میکنن که دیگه نتونی بلند شی

مهم نیست برام
واقعا مهم نیست

اخرین بار قبل از این که تحقیر شدم توسط کسی به اسم حسن گلمحمدی بود که بعدش رفتم دنبال شبک حسگر و طوری شد که استاد اهور بهم میگفت من از پشتکار تو متعجبم
اینم یه تجربس ... کاری  میکنم که همه این بار متحیر بشن
حالا که تو قفس موندیم و نمی تونیم بریم لا اقل اون پله بالا رو انتخاب میکنم که حتی شده چند قدم هم به آسمون نزدیک تر باشم
خدایا کمکم کن
خداجونم کمکم کن

فقط تویی که زبونت به آدم زخم نمیزنه ... فقط تویی مهربون

فال امروز من به نیت آینده

  • ۱۱:۳۶


رونق عهد شباب است دگر بستان را

می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی

خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش

خاکروب در میخانه کنم مژگان را

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان

مضطرب حال مگردان من سرگردان را

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند

در سر کار خرابات کنند ایمان را

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح

هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانه گردون به در و نان مطلب

کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است

گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد

وقت آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

هشتاد و ششم از خوبی و بدی هام

  • ۱۱:۳۲

توی زندگی هر کسی یه سری کمبودها هست

یه سری چیزا که اذیتش میکنه

یه چیزایی که میگه خدایا کاش نبودن


اوایل فکر میکردم من خیلی دختر مقبولی هستم چون خانواده خوبی دارم و خودمم دختر خوبی ام !!!!!

فکر میکردم شوهر من خیلی خوشبخته که منو داره (چه مزخرفاتی!!!)

بعضی وقایع تو زنندگی آدما باعث میشه که خودشو بهتر و بهتر و بهتر بشناسه

زمانی که رفتم سرکار اولش همه چی خوب بود

بعد از مدتی سروکله همکلاسی همکارم پیداشد ... دختری که رسما به من فهموند که من به این پسر علاقه دارم و پاتو تو زندگی من نزار

جالب بود که من هیچ حسی به اون همکارم نداشتم !!! ولی اون دختر احساس خطر کرده بود دیگه

این ماجرا که پیش اومد فهمیدم که من خیلی ادم کینه ای هستم چون دیگه هرگز نتونستم اون حرفا رو نادیده بگیرم و باهاش دوستانه برخورد کنم


مدتی بعد من باید به فیلد پژوهشی برای خودم انتخاب میکردم ... من دوست داشتم روی مجازی سازی کار کنم ولی همکارام میگفتن که این در راستای اهداف شرکت نیست و یه روز بهم گفتن که اون دختر داره برای پایان نامش روی این مبحث کار میکنه ...

این ماجرا که پیش اومد فهمیدم که من خیلی آدم حسودی هستم چون خودمو به آب و آتیش می زدم که منم کلود کار کنم (البته علاقه اولم هم بود و قبلا دربارش مطالعه داشتم)


مدتی بعد همکارم سمینارشو داد من انجام بدم وقتی ترجمه ش تموم شد خیلی شاکی بود که ترجمه هاش خرابه و من شروع کردم به تصحیح اونها و البته متعجب بودم از اینکه من چرا اینا رو اینقد بد ترجمه کردم .... انگار ترجمه کس دیگه ای بودن از بس که اشتباه توشون بود !!!! اصلاحشون کردم و به همکارم گفتم طوری بهت تحویل میدم که ببری یه راست بدی به استادت ولی از همون روز اونجا برام غیرقابل تحمل شد و هر روز میگفتم امروز درمیام و فردا در میام

این ماجرا که پیش اومد فهمیدم که من خیلی آدم مغروری هستم چون تحمل اشتباه خودم برام خیلی سخت بود


مدتی بعد همکارم دوباره اومد بهم گفت که این درست نشده و هنوز پر غلطه . هیچی نگفتم و سکوت کردم و یهو انگار یه چیزی از درون من و بکشونه پاشدم گفتم من دیگه نمیام از فردا ... اونام قبول کردن

این ماجرا که پیش اومد فهمیدم که من خیلی تحملم کمه و اصلا صعه صدر ندارم و دلم میخاد همیشه تایید شم و تحمل اینو ندارم که اشتباهمو قبول کنم


به جز اینا ولی چیزای دیگه ای هم فهمیدم اینکه من خیلی لجبازم ... خیلی خودمو میخورم از تو .. خیلی ظاهرسازم


ولی شاید جنبه خوبی هامو هم شناختم مثل اینکه من آدم متعهدی هستم هر وقت مرخصی میگرفتم حتی اگر نیم ساعت به پایان ساعت کاری بود بازم من می رفتم سرکارم

فهمیدم که قابل اعتمادم چون اونا دو  هفته کارای شرکتو به من سپردن و رفتن سفر

فهمیدم که آدم با ادبی ام چون هیچ وقت به کسی بی ادبی نکردم و توهین نکردم

فهمیدم که اونقدر فهمیده هستم که فرق لباس پوشیدن سرکار و مهمونی رو بدونم

فهمیدم که اونقد با ادبم که در برابر کسی که رتبه اش از منن بالاتره سکوت کنم


شاعر میگه ان کس که نداند و نداند که ندادن / در جهل مرکب ابدالدهر بماند

خوشحالم که از جهل مرکب دارم نجات پیدا میکنم

پشت هر چیزی حکمتی هست که زمان اونو به ما نشون میده ... حتی پشت بدترین وقایع زندگی . فقط باید باهاشون با زکاوت برخورد کرد و اجازه داد که زمان حکمت اونا رو برامون روشن کنه


اینا چیزای کمی نیست

ولی اونا هم کم نیستن

میخام خودمو درست کنم


اولین چیزی که دارم روش کار میکنم خوش اخلاق بودنه ... میخام اخم نکنم اصلا

میخام هیچ چیزی خندمو ازم نگیره

به امید خدا ایشالا که کار جدیدم برام جور میشه  و شروع میکنم کارمو

خدایا به امید خودت

خودت هوامو داشته باش نازنینم

هشتادو پنجم از چه فکر اشتباهی

  • ۱۹:۵۵

دیروز رفتم شرکتی برای کار .. بهم گفت اون سمتی که شما براش معرفی شده بودی پرشده ولی ما یه مسئول آی تی میخایم که کارای آی تی شرکتو انجام بده ! مسخره بود ... تو دلم گفتم خدایا تو دیگه کی هستی

فعلا 50-50 هستش چون یه نفر دیگه ام هست که کاندید این سمته


به جز اون از مصطفی خبری نشد... لابد مادرش راضی نشده بیاد همدان ازدواج کنه

به من چه

اصلا به درک !!! (چرند میگم تو دلم دارم خودمو میخورم که نشده)


فعلا نتورک پلاس رو دارم میخونم

چرت و پرته ولیی ریزه کاری زیاد داره

امیدوارم جور شه


فکر میکردم دیگه نمیتونم عاشق شم ... چه فکر اشتباهی


Designed By Erfan Powered by Bayan