ترانه ها

این وبلاگ صرفا برای من است و ارزش دیگری ندارد !

نود و نهم از فردا

  • ۲۲:۱۷

پوستم کلفت شده دیگه

از فردا فقط درس و کار

ولی اگه پای مذکری هم به ماجرا بازشد ... سعی میکنم باهاش راه بیام

از فردا نه جوش صورتمو دست کاری میکنم نه دستامو

از فردا یه آدم دیگه میشم صبح که از خواب پا شدم

از فردا یه دختر دیگه ام

از فردا خانم مهندسی هستم که میخاد بشه خانوم دکتر


فال عشقم

  • ۲۲:۰۷

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست

چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست

هر جا که هست پرتو روی حبیب هست

آن جا که کار صومعه را جلوه می‌دهند

ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد

ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست

هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست


حافظ شیرازی

نود و هفتم از عشق

  • ۲۲:۰۱

پارسال یعنی چند وقت پیش که خیلی ام دور نیست فکر میکردم که من دیگه نمیتونم عاشق بشم

کسایی بودن که حس میکردم با بقیه فرق دارن

ولی دیگه هیچ وقت عشق نبودن چون انتظارشونو نمیکشیدم چون باهاشون اختلافاتم زیاد بود چون راحت قیدشونو زدم

اما دوباره حس میکنم عاشق شدم

درسته ... من تو سن 25 سالگی عاشق دوست مجازیم شدم

مسخرس مگه نه؟؟؟ من از 18 سالگی چت میکنم دقیقا همون سالی که کنکور داشتم یه روز دوستم دستمو گرفت برد کافی نت و برام یه آی دی یاهو ساخت و بهم یاد داد که چت کنم

از اون وقت دوستای زیادی داشتم ایرانی و خارجی .. دختر و پسر

همیشه به نظر مسخره بود که با حرفای یکی عاشقش شی

ولی من عاشق شدم انگار

این روزا طوری شده که از ساعت پنج نگاه میکنم تا بشه هفت ... ساعت هفت دیگه گوشی دستمه ... اگه بشه هشت و پیام نده کلا  دپرسم

تا ساعت 11 و نیم اگه بازم خبری نشد خب دیگه اون روز تموم شده

بهش گفتم حسی بهش ندارم و اونم گفته که میدونه ... ولی چه دروغی! بیشتر اینکه حس میکنم مذهبیه منو جذب کرده چون نه بچه پولداره نه قیافه خیلی آسی داره

عاقلانه حرف میزنه با دلیل و منطق و اینو خیلی دوست دارم ...


ازم خواست باهاش دوست شم قبول نکردم ولی شاید اگه یه بار دیگه بخاد منم بخام که رابطمو باهاش توسعه بدم

عجب رسم عجیبی داره این زمونه

عشق همیشه تازه اس ... همیشهههههههه ... تکراری شدن تو کارش نیست مثل بهار  :)


به خدا سپردم همه چیو

بی پروا و با توکل پیش به سوی آینده

نود و ششم از این روزا

  • ۲۲:۳۹

شروع کردم برای کنکور میخونم

امروز رفتم کتابخونه مرکزی

جای خوبی بود

میخوام واقعا بخونم اگه هزینه ها بزارن که کمتر ترجمه کنم



Designed By Erfan Powered by Bayan