ترانه ها

این وبلاگ صرفا برای من است و ارزش دیگری ندارد !

ششم از خودم

  • ۲۲:۰۰
زمان چه زود میگذره 
انگار دیروز بود که بچه بودیم و کوچه پس کوچه های محله آقاجانی بیک رو با دوستام طی میکردیم
یادش بخیر
امروز بازم راهم افتاد به اون طرفا
چقدر تغییر کرده بود 
نمی دونم تو همدان فقط اینقدر شهر زود تغییر میکنه یا همه جا اینجوریه 
از مدرسه دوره ابتدایی و راهنماییم یعنی دبستان سنایی و راهنمایی هاتف هیچی نمونده 
سازمان زیباسازی مدارس اونا رو ساختن و یه مدرسه با یه نمای کرم قهوه ای ! ساختن
یادش بخیر حیاط مدرسمون خیلی بزرگ بود از در که وارد می شدی پنج تا پله داشت کنار پله ها در دو طرف گلدون هایی بود که از کنار همون پله ها ساخته شده بودن . سمت راست رو که نگاه میکردی تا پنجاه متر به عرض دو متر باغچه بود و بیست متر آخر دیگه باغچه نداشت باغچه یه نرده ساده داشت  یه نرده طولانی که به فاصله هر یکی دو متر زیرش از جنس خودش پایه ساخته بودن . بعضی جاها نرده ها کج بودن رو به تو یا رو به بیرون که اثر شیطنت بچه ها بوده احتمالا... درختای قشنگی داشت و بلند اما الان دیگه یادم نیست درخت میوه بودن یا چیز دیگه. آخر حیاط شاید دو یا سه متر بعد از باغچه یه میله بارفیکس بود. دیواری که در ورودی توش بود به فاصله یک متر از زمین یه لبه تاقچه مانند داشت که شاید پهناش سی سانت بود و ما می تونستیم وقتی چشم مدیر و ناظم رو دور دیدیم اونجا راه بریم یا از اونجا بپریم و میله بارفیکس رو بگیریم ... یادمه یه بار دوتا از بچه های کلاس همسایه افتادن تو زنگ ورزش و دندونشون شکست چون قدشون اونقدر بلند نبود که دستشون به بارفیکس برسه اون ته ته حیاط توی همون سمت راست یه سنگر بود که زمان جنگ ازش به عنوانن سنگر استفاده می شده اما اون روزا انباری بود و به خاطر سقف مثلثی که داشت شده بود سرسره بچه ها و البته این اواخر محل پرش بچه ها روی دیوار و در رفتن از مدرسه! حس میکردیم وقتی می ریم پشت سنگر رفتیم پشت دیوار چین هر وقت می خواستیم از چشم ناظم قایم شیم می رفتیم اونجا و زیر لب می خندیدیم. یادش بخیر هر کاری میکردن که بچه ها رو از رفتن اون بالا منع کنن بازم حریفمون نمی شدن بچه ها می رفتن بالا و چار پنج تایی کنار هم می نشستن و سر می خوردن پایین! کلی هم خوش میگذشت ... از قطار وحشت و ترن هوایی که این روزا هست بیشتر مزه می داد بهمون. سمت چپ حیاط هم باغچه ها به همین ترتیب بودن 
تا چند متر . یادمه درختهای بلند بودش داشت مثل راجی . بعد اون در خونه بابای مدرسه بود و بعدشم خونه بابای مدرسه که گاهی درش باز بود یه حیاط نهایتا سی میتری داشت و چند تا پله که به تراس و نهایتا اتاق منتهی می شدن و پایی هم انگار آشپز خونه بود . سمت چپ حیاط زمین بسکتبال بود و البته سمت راست حیاط زمین والیبال ! میله هایی که تور بسکتبال روشون بود پایه هایی داشتن به شکل نصف مثلث متساوی الساقین که دوتا رو به روی هم بودن و توی عرضشون شاید یه متر بالاتر از سطح زمین یه میلیه عرضی بود و یکی دیگه شاید دومتری. اونجا محل میز گردها بود هر وقت بحث جدی داشتیم اونجا جمع می شدیم . ناظم هم همیشه گیر میداد به اون نقطه که اونجا جمع نشید. 
همه حیاط مدرسه آسفالت بو د ... یادش بخیر
یادش بخیر چقدر خوش بودیم
فعلا حوصله تایپ کردن بیشتر ندارم یه وقت دیگه که خیلی حوصله داشتم و تو فاز نوستالژی بودم بازم از اون مدرسه قدیمی پر حس می نویسم 

پنجم از شهریار

  • ۲۱:۴۴



شباب عمر عجب با شتاب می گذرد

بدین شتاب خدایا شباب می گذرد

شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی

شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد

به چشم خود گذر عمر خویش می بینم

نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد

به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه

که ابر از جلو آفتاب می گذرد

خراب گردش آن چشم جاودان مستم

که دور جام جهان خراب می گذرد

به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی

که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد

به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما

چو گندمی است که از آسیاب می گذرد

کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست

که روزگار چو تیر شهاب می گذرد




چهارم از سعدی

  • ۱۱:۵۱



قزل ارسلان قلعه‌ای سخت داشت

که گردن به الوند بر می‌فراشت

نه اندیشه از کس نه حاجت به هیچ

چو زلف عروسان رهش پیچ پیچ

چنان نادر افتاده در روضه‌ای

که بر لاجوردین طبق بیضه‌ای

شنیدم که مردی مبارک حضور

به نزدیک شاه آمد از راه دور

حقایق شناسی، جهاندیده‌ای

هنرمندی، آفاق گردیده‌ای؟

بزرگی، زبان آوری کاردان

حکیمی، سخنگوی بسیاردان

قزل گفت چندین که گردیده‌ای

چنین جای محکم دگر دیده‌ای؟

بخندید کاین قلعه‌ای خرم است

ولیکن نپندارمش محکم است

نه پیش از تو گردن کشان داشتند

دمی چند بودند و بگذاشتند؟

نه بعد از تو شاهان دیگر برند

درخت امید تو را برخورند؟

ز دوران ملک پدر یاد کن

دل از بند اندیشه آزاد کن

چنان روزگارش به کنجی نشاند

که بر یک پشیزش تصرف نماند

چو نومید ماند از همه چیز و کس

امیدش به فضل خدا ماند و بس

بر مرد هشیار دنیا خس است

که هر مدتی جای دیگر کس است

چنین گفت شوریده‌ای در عجم

به کسری که ای وارث ملک جم

اگر ملک بر جم بماندی و بخت

تو را چون میسر شدی تاج و تخت؟

اگر گنج قارون به چنگ آوری

نماند مگر آنچه بخشی، بری




سوم از حمید مصدق

  • ۱۳:۱۹



در من غم بیهودگیها می زند موج

در تو غرور از توان من فزونتر

در من نیازی می کشد پیوسته فریاد

در تو گریزی می گشاید هر زمان پر

***

ای کاش در خاطر گل مهرت نمی رست

ای کاش در من آرزویت جان نمی یافت

ای کاش دست روز و شب با تار و پودش

از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت

***

اندیشه روز و شبم پیوسته این است

((‌من بر تو بستم دل ؟

دریغ از دل که بستم

افسوس بر من، گوهر خود را فشاندم

در پای بتهائی که باید می شکستم

***

ای خاطرات روزهای گرم و شیرین

دیگر مرا با خویشتن تنها گذارید

در این غروب سرد دردانگیز پائیز

با محنتی گنگ و غریبم واگذارید

***

اینک دریغا آرزوی نقش بر آب

اینک نهال عاشقی بی برگ و بی بر

در من،

غم بیهودگیها می زند موج

در تو،

غروری از توان من فزونتر






دوم از رهی معیری

  • ۱۰:۰۱


عاشق از تشویش دنیا و غم دین فارغ است

هر که از سر بگذرد از فکر بالین فارغ است

چرخ غارت پیشه را با بینوایان کار نیست

غنچه پژمرده از ناراج گلچین فارغ است

شور عشق تازه‌ای دارد مگر دل؟ کاین چنین

خاطرم امروز از غمهای دیرین فارغ است

خسروان حسن را پاس فقیران نیست نیست

گر به تلخی جان دهد فرهاد شیرین فارغ است

هر نفس در باغ طبعم لاله ای روید رهی

نغمه سنجان را دل از گلهای رنگین فارغ است




اول از حافظ

  • ۲۲:۲۱


غلام نرگس مست تو تاجدارانند


خراب باده لعل تو هوشیارانند

تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز

و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر

که از یمین و یسارت چه سوگوارانند

گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین

که از تطاول زلفت چه بی‌قرارانند

نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو

که مستحق کرامت گناهکارانند

نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس

که عندلیب تو از هر طرف هزارانند

تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من

پیاده می‌روم و همرهان سوارانند

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن

مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند

خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد



که بستگان کمند تو رستگارانند

Designed By Erfan Powered by Bayan