ترانه ها

این وبلاگ صرفا برای من است و ارزش دیگری ندارد !

صد و چهارم از مرگ

  • ۱۹:۰۲

یه کلمه هست به اسم مرگ

مرگ واژه سه حرفیه که در درون خودش بی نهایت حرف داره. اولش چطور مردنه . چطور مردن خیلی مهمه. همه آدما دوست دارن که تا ته ته جایی که میشه عمر کنن ولی تا حالا به این مساله فکر کردید که طبق آنچه همه انتظار دارن یه بچه بدنیا می اد تو ناز و نعمت بزرگ میشه. مدرسه.. دبیرستان.. دانشگاه.. ازدواج.. بچه دار شدن .. و در نهایت در سن 60 سالگی بازنشست میشه. اصولا ما به بعد از این سن فکر نمیکنیم و همه میگن بقیه عمرشو به خوبی و خوشی سپری کرد ولی واقعیت اینه که بقیه اش در حالت عادی زیادهم خوب و خوش نخواهد بود. این سن همون سنیه که بچه های اون آدم شدیدا درحال کار هستن پس طعم تنهایی رو خواهد کشید. این سن سن ناتوانیه پس حتما دردهای استخوانی شروع میشن. این سن سن بی حوصلگیه پس حتما افسردگی ها شروع میشن. این سن سن تلخیه پس انتظار برای مرگ کم کم شروع میشه... این سراشیبی اولش مثل دامنه است اما کم کم شیبش زیاد میشه و آدم با سر میره تو مشکلات

چقدر این جمله با معناست که بمیرید پیش از آنکه بمیرید ... نمیدونم کی گفته ولی واقعا حرفش عالی بوده . کاش تا روزی که تنها نشدیم کاش تا روزی که دردهای جسمی سراغمون نیومده. کاش تا وقتی که روحمون لای عقربه های ساعت پرس نشده بتونیم جونمونو برای چیزی بدیم که ارزش داشته باشه

به نظر من مثلا کسی که شهید میشه ... نه با یه گلوله تو سرش بلکه با یه خمپاره که اونو تکه تکه میکنه ... میگن در بیشترین حالت چند دقیقه درد میکشه و می میره ولی اگه نخوای بمیری قبل از اینکه بمیری باید هر روز هزار بار بمیری ... هزار بار خجالت بکشی که اطرافیانت ببرنت حمام و مثل یه بچه زیرتو تمیز کنن ... باید بشینی تا کی بیاد برات غذا بیاره و کی بیاد و پنجره اتاقتو باز کنه تا هوا بخوری

چقدر غم انگیز!!!

چقدر سخت

چقدر رنج آور

هیچ وقت دل دیدن یه پیرمرد یا پیرزن خیلی پیر رو نداشتم چون از عمق وجودم دلم براشون می سوزه

تحمل دیدن اون وضعیت برام سخته

پیری مثل زنده زنده سوختنه ...

همکارم میگه من از خدا خواستم تو سپاه امام زمان شهید بشم .. من ولی اگه امام زمانو ببینم از خدا عمر نوح میخوام نه شهادت

یه بارجایی خوندم که حضرت علی (ع) با یکی از یاران خاصش که الان اسمشو خاطرم نیست صحبت می کردن و بهش میگن میخوای جایگاهتو در بهشت ببینی و جایگاه اون یار رو در بهشت بهش نشون میدن و در اون لحظه یار امام گریه میکنه و میگه علی جان تو رو میخوام نه این جایگاه رو..خیلی پررو ام اگه فکر کنم که منم امام زمانمو اینجوری دوست دارم؟!!؟ خب دارم دیگه حالا پررو هستم چیکار کنم ... اما دوست دارم که اگه به آقا نرسیدم یه مرگ یهویی توی میانسالی داشته باشم

میدونید وقتی مرگ یهویی از خدا بخوای یعنی باید همیشه آماده باشی همیشه به خودت بگی شاید این آخرین باره که تو خونه ام پس وقتی دارم میرم بیرون حتی حواسم باشه که مویی روی شونه نمونه تا کسی که بعد من اومد چندشش بشه

البته خاصیت مرگ یهویی بودنشه ... ولی گاهی یهویی تر میاد

دلم برای مادربزرگام میسوزه ... هر دو پیر و زمین گیر شدن ... چقدر سخته پیری



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan