- چهارشنبه ۱۸ شهریور ۹۴
- ۱۹:۴۸
دوباره تو سرم سودای کنکور تجربی و پزشکی افتاده ... دوباره !
امروز رفتم کارخانه سحر ... عملا هیچ کاری توی این کشور برای یه مهندس آی تی نیست به جز نصب و نگهداری
عملا ما خیلی عقبیم
عملا اگر بخام به پیشرفت فکر کنم باید باید باید به خارج از ایران فکر کنم
اونم که ... از تنهاییش می ترسم
خسته ام ... بعد از هفت سال دویدن و یادگرفتن مطالبی که شاید به اندازه انگشتای دست تو ایران بلد نباشن برام کار نیست
چیکار باید بکنم ... نه آدمایی هستن در کنارم که دغدغه شون دغدغه من باشه که با هم کاری راه بندازیم
نه اونقدر پول دارم که از این فکرا دربیام
بعد از چندسال دویدن احساس خستگی مفرط میکنم
کلاغی که بال هاش رنگی شده باشه بین کلاغای دیگه جا نداره ... بین طاووس ها هم جا نداره... محکومه به تنهایی
شدم کلاغ رنگی!!!
دیروز یکی زنگ زد به گوشیم اسم و فامیلمو می دونس ... گفت اسمتو تو یه سایت دوستیابی دیدم ... خیلی جا خوردم اولش خواستم سیمکارتمو عوض کنم ولی بعدش بیخیال شدم رفتم سرچ کردم دیدم اسم من به جز توی لینکدین هیچ جای دیگه ای نیست
طرف داشت مزخرف میگفت !!!
بچه های شرکت دارن کاراشونو میکنن که کم کم جمع کنن برن... هر وقت از رفتن میگن استرسم صدبرابر میشه
خدایا خودت کمک کن
خدایا من فقط تورو دارم
خدایا کمکم کن