- چهارشنبه ۱۱ شهریور ۹۴
- ۲۳:۰۴
یه زمانی خاطراتمو می نوشتم توی دفتر
اسمش دفتر خاطرات بود
همه بچه ها اون وقتا یه سری دفترهای خوشگل طرح دار
، معمولا با طرح های عاشقانه
با هزار دنگ و فنگ می خریدن و میکردن دفتر خاطرات
بیشترشونم به جای اینکه توش خاطر بنویسن میدادن دوستا و معلما براشون یادگاری می نوشتن
اون موقع مثل الان نبود یه دفتر با یه جلد طرح دار خیلی شیک و باکلاس محسوب می شد و اونا مخصوص یه قشر خاصی از بچه ها بود
من اون موقع یه دفتر خاطره داشتم
می ترسیدم به دست مامانم بیفته چیزی توش نمی نوشتم
البته دفتر من از اون دفترا نبودا... یه دفتر مشق ساده بوود
بعد اون یه مدتی خاطراتمو فینگلیش می نوشتم ... فکر کنم اواخر دبیرستان بود
اونم خوندنش برام سخت بود
بعد یه دفترچه جلد چرمی کوچیک داشتم که توی اون می نوشتم
ولی چون مامان خیلی اوقات به بهانه مرتب کردن هم که شده سرک می کشید تو وسایلم خیلی نمی تونستم از حرف دلم چیز خاصی توش بنویسم
البته تا حالا تو روم نزده که دفترچه خاطرات داری!..
حالا که توی وبلاگ می نویسم و فرقش اینکه حالا روزی چند نفر می خوننش ولی برای من فرقی نداره
گاهی غریبه ها خیلی آشنان ... بیشتر از همه آشناها